30 سال بعد از شبی که رودبار دل ایران را لرزاند؛ شوت، گل، زلزله
تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۳۵۸۲۴۵
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «قرمه سبزی را که خوردیم و ظرفها جمع شد، اسدا... خان رفت که بخوابه. پدرم بود. تلویزیون رنگی پاناسونیک کوچک را که داییام از ژاپن آورده بود سریع روشن کردیم. قرار بود برای اولینبار جامجهانی از تلویزیون پخش بشه. اگر میشد عباس و محمد و محمود و سیامک رو هم میگفتیم بیان خونمون، اما شب بود، مناسبات مثل امروز نبود و فقط من و برادرم شانس این را داشتیم که برزیل و اسکاتلند را مستقیم تماشا کنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داغ هنوز تازه است حتی اگر خیلیها آن زلزله وحشتناک و ۳/۷ ریشتری را فراموش کنند، فوتبالیها، آنها که عاشق توپگرد و مستطیلسبز هستند، آنها که آن شب لباس برزیل را پوشیده بودند تا اسکاتلند را لوله کند! آنها که هر وقت حرف از جامجهانی و زلزله پیش میآید میزنند زیر گریه و نمیتوانند فراموش کنند. جایی که فوتبال و زلزله پیوندی غمناک را شکل دادند. رسول حالا زنده است و وقتی از آن شب میگوید. دستانش را نشان میدهد و میگوید: «ببین، موهای دستم سیخ شده. ببین اگر آن شب بیدار نبودیم شاید حالا زنده نبودیم. نمیدانم شاید قسمت بود. روزی ما به دنیا بود و فوتبال شد بهانهای برای اینکه نه فقط من که حتی خیلی از مردم عاشق فوتبال و جامجهانی و به خصوص پخشزنده، بیدار باشند و خودشان را نجات بدهند.»
رسول راست میگوید. خیلیها دویدند و از دست زلزله فرار کردند. خیلیها بقیه را که خواب بودند بیدار کردند و زیر آوار نماندند، اما خیلیهای دیگر که حتی تلویزیون رنگی هم نداشتند و مجبور بودند این حرف عباس بهروان، گزارشگر بازی را بشوند که «برزیلیها در تلویزیونهای سیاهوسفید از چپ به راست میزنند» هرگز گل برتری برزیل در دقیقه۸۰ بازی را ندیدند.
۳۰دقیقه از آن بازی گذشته بود که آنها آخرین بازی تیم محبوبشان، آخرین جامجهانی و آخرین فوتبال زندگیشان را تا این دقیقه دیدند و تمام. ۳۰ سال از آن اتفاق تلخ گذشته است، اما آن شب، آن جامجهانی و آن حادثه از یاد میلیونها آدم در سراسر جهان نخواهد رفت؛ بهخصوص از ذهن ایرانیها، برزیلیها و طرفدارانش و آرژانتین با مارادونا. آن سال برای همه آنها کابوسوار بود و برای ایرانیها یک تراژدی، تا این داغ را تا ابد در سینهشان نگه دارند.
کوتی: شفیع و صالحنیا را برگرداندند
اسکندر کوتی یکی از گزارشگرانی بود که گمان میکردیم آن سال بازیهای جامجهانی را گزارش کند. اما خودش چیز دیگری میگوید: «آن سال آقای شفیع و آقای صالحنیا اعزام شده بودند برای گزارش جامجهانی. اما فکر میکنم در میانهراه و پس از زلزله به ایران برگشتند. در هر صورت بنده آن بازیها را گزارش نکردم و خاطرهای هم ندارم.»
اصلانیان:منتظر ریختن آوار بودم!
امیرحسین اصلانیان بازیکن سابق تیم پرسپولیس که آن سال در شمال بوده خاطرهاش از شبی که زلزله بود را این طور تعریف میکند: «خوب یادم هست. به اتفاق خانواده شمال بودیم و داشتیم بازی برزیل اسکاتلند را تماشا میکردیم که دقیقه۳۰ زلزله آمد. همه سریع آمدیم بیرون و منتظر تخریب خانه بودیم که نریخت. آن شب خیلی از هموطنان ما جان خودشان را از دست دادند. روح همه آنها شاد.»
هر بار که از رودبار عبور میکنم یاد آن فاجعه تلخ و تکان دهنده میافتم
امیر حاجرضایی: شب هولناکی بود
امیر حاجرضایی برای بسیاری از فوتبالدوستان مظهر آرامش است. آن موهای سپید، آن چهره دلنشین و آن کلماتی که با آرامترین حالت ممکن از زبان جاری میشوند، از حاجرضایی تصویری آرامی در ذهنها ساخته است، اما همین مرد آرام از ناآرامترین شب زندگی کاریاش میگوید؛ از شب زلزله رودبار و منجیل، از حضور در استودیوی صداوسیما و آن بازی معروف برزیل و اسکاتلند.
حاجرضایی به عنوان کارشناس، آن شب در استودیوی صداوسیما کنار عباس بهروان نشسته بود که زمین دهان باز کرد و جان نزدیک به ۴۰ هزار ایرانی را گرفت.
آن شب هولناک
استودیویی که من و عباس بهروان قرار بود به عنوان کارشناس و گزارشگر بازی برزیل. اسکاتلند، در خدمت مردم باشیم در زیرزمین یکی از ساختمانهای صداوسیما بود. خاطرم هست در همان نیمه اول زمین به شدت لرزید. تکانها آنقدر شدید بود که تعدادی از وسایل جابهجا شد. در یک آن، همه چیز دگرگون شد. در پشت صحنه همهمه زیادی شنیده میشد، اما داخل استودیو کاملا غرق در سکوت و وحشت بود.
برای چند لحظه فضای رعبآوری را تجربه کردیم. صحبتها بر این بود که پخش مسابقه ادامه پیدا کند یا متوقف شود که بعد از چند دقیقه دستور از سوی مدیران وقت صداوسیما آمد که پخش مسابقه ادامه پیدا کند. با این حال لحن صدای ما کاملا تغییر کرد و قرار شد خیلی آرام، بدون شادی و بدون هیجانات مرسوم فوتبالی گزارش را پیش ببریم.
در آن لحظات سنگین تمام فکرمان این بود که بالای سر ما روی زمین چه اتفاقی افتاده است. نه میدانستیم مرکز زلزله کجاست و نه از حال خانوادههایمان و مردم زلزلهزده خبر داشتیم. شب هولناکی بود و از دست ما هم هیچ کاری برنمی آمد. ما اصلا ابعاد فاجعه را نمیدانستیم.
زندگی و دیگر هیچ
فیلم «زندگی و دیگر هیچ» عباس کیارستمی برای من خیلی تاثیرگذار بود. مرحوم کیارستمی برای ساخت آن فیلم سفری به رودبار داشت و تماشای آن فیلم درک و عمق فاجعه را برای من بیشتر کرد. خاطرم هست روزی که تیمملی در سال ۲۰۰۱ با نتیجه ۳بریک به بحرین باخت، من با اقتباس از همان فیلم در پایان بازی به بینندگان تلویزیونی گفتم «دنیا به آخر نرسیده است!» فیلم «زندگی و دیگر هیچ» برای من یک سکانس ماندگار دارد. در آن هنگامه که امدادگران در حال خارج کردن اجساد از زیر آوار هستند و همهجا بوی مرگ گرفته، پیرزنی کتریاش را میگذارد روی آتش تا چای درست کند و این کتری شروع میکند به قلقل کردن. در واقع این صدای جوش آمدن آب به ما میگوید زندگی با همه تلخیهایش در جریان است و در شرایطی که مرگ دارد به بدترین شکل ممکن خودش را نشان میدهد، همزمان فردی سالخورده، امیدوارانه به ادامه زندگی فکر میکند.
من به دلیل وضعیتم مرتبا باید به رشت سفر کنم. بیشتر اوقات هم با اتوبوس به رشت میروم. با این حال هر بار که از رودبار عبور میکنم یاد آن فاجعه تلخ و تکاندهنده میافتم. جای تاسف است که حالا خود عباس کیارستمی هم در جمع ما نیست.
روایت گزارشگر بازی برزیل و اسکاتلند از شبی که در رودبار زلزله آمد
بهروان:همه رفتند، من ماندم و گزارش کردم
عباس بهروان همان گزارشگری است که بازی برزیل و اسکاتلند را در شبی که زلزله رودبار را لرزاند گزارش کرد. بهروان سالهاست که دیگر گزارش نمیکند و به گفته خودش فقط ستونی در یکی از روزنامهها دارد. با او تماس گرفتیم تا از آن شب کذایی و از لحظهای که داشت برای مردم گزارش میکرد حرف بزند.
جام جهانی ۹۰، بازی برزیل و اسکاتلند و زلزله رودبار. شما به خاطر دارید که آن جام را چه کسانی گزارش کردند؟
من. حتی بازی برزیل واسکاتلند را من گزارش کردم.
پس قطعا زلزله را به خاطر دارید.
صددرصد. داشتم بازی را گزارش میکردم که فهمیدم زلزله آمده. همه کسانی که در «رژی» (اتاق فرمان) بودند رفته بودند بیرون. اتفاقا مهمان برنامه ما آقای حاجرضایی بود. من مانده بودم و خودم برای گرفتن یک تصمیم درباره ادامه گزارش! دو به شک بودم که من هم بیرون بروم یا نه؟ در نهایت تصمیم گرفتم بمانم و گزارش کنم.
و چه اتفاقی افتاد؟
زلزله در رودبار بود و تهران زیاد نلرزید. همهچیز که تمام شد و وقتی از استودیو آمدم بیرون، تهیهکننده کلی من را تشویق کرد. بعدا فهمیدم اگر آن موقع استودیو را ترک میکردم ممکن بود برای سایر مردم که در شهرهای دیگر بودند دلهره ایجاد شود.
بعد از آن وقتی فهمیدید زلزله چه خسارتی به بار آورده چه کردید؟
ناراحت بودم. خیلی از هموطنانم را از دست داده بودم و خوشحال از اینکه انسانهای زیادی نمردند؛ و این به دلیل این بود که خیلی از فوتبالدوستان بیدار بودند و داشتند مسابقه فوتبال و جامجهانی را تماشا میکردند. فردای آن روز دو تا روزنامه داشتیم که از رفتار من نوشته بودند.
میشود گفت که این خاطره، تلخترین خاطره ورزشی شما بوده است؟
از آن بدتر هم داشتم. من مدام برای انجام و اجرای برنامهها باید از اصفهان به تهران میآمدم. در یکی از همین رفتوآمدها تصادف شدیدی کردم و رفتم زیر تریلی.۵۹ روز در کما بودم و آنجا بود که معجزه را دیدم.
سالهاست از دنیای گزارشگری فاصله گرفتهاید. این روزها چه کار میکنید؟
برای یک روزنامه ورزشی نقد ورزشی و هنر مینویسم. کار اصلی من همین بوده است و آنهایی که من را میشناسند میدانند که در چه زمینههایی فعالیت میکردم. این روزها به خاطر کرونا در خانه هستم و کمتر بیرون میآیم. اگر هم کسی دعوت کند در خدمتشان هستم.
آخرین گزارشتان را به یاد دارید؟
حجم کارهای من آنقدر زیاد بوده که واقعا یادم نیست. حیطه گزارشگری من فقط مربوط به فوتبال نبود و وزنهبرداری، والیبال و هندبال هم گزارش کردهام. من کارشناس برنامههای مختلف هم بودهام. نمیدانم کدام دربی بود، اما آخرینبار در یکی از بازیهای پرسپولیس و استقلال به عنوان کارشناس شرکت کردم.
شما یکی از کسانی بودید که همیشه میگفتید باید قدر پیشکسوتان و این گنجینههای ارزشمند را دانست. این روزها کسی قدر شما را میداند؟
پاسخم منفی است.
چرا و به چه دلیلی؟
عرض میکنم. از همان موقع که ماجرای تصادف برای من پیش آمد خیلیها آمدند و گفتند ما در خدمت هستیم، اما همه رفتند و کسی نماند. کسی نمیپرسد حالت چطور است؟ گاهی جلوی زن و بچهام خجالت میکشم. این هم حال و روز زندگی ماست.
بخشی از خاطرات مردم از جامجهانی ۱۹۹۰
احمد قنبری: رودبار و منجیل با خاک یکسان شد. پدرم که یک نظامی بود برای کمک به آنجا رفت و من هم با او رفتم. صبح تا شب کمکرسانی شب تا صبح توی یک کمپ، دیدن جامجهانی.
داوود پاداش: من سرباز آموزشی بودم در سیرجان. آمده بودم مرخصی. بازی برزیل واسکاتلند بود که زلزله آمد. شب خیلی بدی بود.
وحید نژادطاهری: بازی برزیل و اسکاتلند و زلزله منجیل و رودبار و شوت برانکو، مدافع چپ برزیل به سر بازیکن اسکاتلند که او را گیج کرد و منجر به تعویضششد.
محمدرضا حامد: جامجهانی۹۰ برای من خاطرهانگیز است، زیرا اولین جامجهانی بود که میدیدم ومستقیم پخش میشد. دراین جامجهانی بود که زلزله آمد وشاید تنها بازی که کامل ندیدم، بازی اسکاتلند وبرزیل بود.
ایرج حیدری: خاطرات سال ۹۰ زشت و زیبا بود. چون اصالتا اهل گیلان هستم برایم ناگواربود. زلزله به آن وحشتناکی چرا که از نزدیک لمس وحس کردم واین بخش زشت آن بود. بخش زیبای آن درنهایت ازدید خودم قهرمانی آلمانبود.
در ستایش فوتبال
همزمانی سوگی جمعی مثل زلزله با فراغت شیرین و جذابی به نام جامجهانی فوتبال، تناقض عجیبی به همراه دارد. اما پیام زندگی در این دوراهی عجیب روشن است؛ «زندگی ادامه دارد». پیامی که در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» همچون یک شعر کوتاه به تصویر کشیده میشود.
قصه این است؛ سه روز پس از زلزله خرداد ۱۳۶۹ رودبار و منجیل، پدر و پسری از تهران به منطقه زلزلهزده و به جستوجوی بابک و احمد احمدپور بازیگران فیلم «خانه دوست کجاست؟» میروند تا بتوانند بلکه خبری از آنها بگیرند. پرسه مرد همراه پسرش در میانه سوگواران زلزلهزده، اما همواره همراه است با شگفتی، این که انگار زندگی سادهتر از آنچه تصور میشد راهش را از خیل سوگواران باز کرده است، نشانه این تداوم زندگی در این سوگ جمعی هم در جایی از فیلم «فوتبال» است. شبیه پنجه دستی که پس از باور تماشاگران به مرگ بازیگر شخصیت اول یک فیلم تکانی میخورد و دل تماشاگرش را از امید میلرزاند. همین سکانس کوتاه در این فیلم همان تکان پنجه دست است که دل تماشاگرش را میلرزاند. نشانه زندگی، تلاش جمعی برخی از اهالی است برای برپایی آنتن تلویزیون در میانه آوارها تا شاید بتوانند شب بازی حساس برزیل ـ آرژانتین را ببینند. صدای دور از این سکانس به گوش میرسد:
-هنوز صاف نمیگیره. تصویر صاف نیست! یه کم دیگه یه کم دیگه بچرخ. همین خوبه همین خوبه دست نزن.
مرد سوار رنوی رنگ و رو رفته میشود و سراغ جوانی میرود که با سنگ، پای آنتن تلویزیون را سفت میکند و از او سوالی را میپرسد که پاسخش همان تلاقی مرگ و زندگی و فوتبال است.
-ببینم یه سوالی داشتم. تو این زلزله با این عزاداری شما این بساطو راه انداختین عیبی نداره؟
-والا عزادار که خودم خواهر کوچیکم رو از دست دادم، سه تا بچه خواهر خودمم از دست دادم، اما چکار کنیم هر چهارسالی یه بار این فوتباله، زندگیه دیگه باید تماشا کنیم! زلزله، اما هر چهل سالی یه باره اونم اگر خدا بخواد.
عباس کیارستمی که سال۶۵ فیلم خانه دوست کجاست؟ را در روستای کوکر در گیلان ساخته بود، بعدها با ساخت فیلم زیر درختان زیتون در همین مکان که فاجعه زمینلرزه را پشت سر نهاده بود، این سهگانه را که بعدها سهگانه کوکر (سهگانه زلزله) نام گرفت، تکمیل کرد.
کلینزمن در کنار زلزلهزدههای رودبار
بعد از زلزله مرگبار رودبار، ستارههای همان جام جهانی ۹۰ به کمک مردم ایران آمدند. یکی از آن ستارهها، یورگن کلینزمن بود که در پایان همان جام در حالی که ۳ گل زده بود، جام قهرمانی را بالای سر برد. کیلنزمن بعد از آن زلزله برای کمک به مردم رودبار، مبلغی را اختصاص داد. ۸ سال بعد و در بازی تیم ملی ایران مقابل آلمان در جامجهانی فرانسه، عابدزاده که کاپیتان تیمملی کشورمان بود با اهدای یک تابلو، از کمک کلینزمن تشکر کرد.
شایان مصلح: کسی که خم بشود پای غم، شمالی نیست
سه سال پس از زلزله در رودبار به دنیا آمدم، ولی ترکشهای زلزله رودبار بر زندگیام مانده است، در زلزله رودبار تنی چند از بستگانم نظیر عمهام و دو تن از عموهایم را از دست دادم، پای خالهام قطعشد و فک مادرم در این زلزله شکست. شب سختی برای مردم رودبار و استانم رقم خورد، هرگاه پای صحبت زلزلهزدگان مینشینم از سختیهای آن شب تاریک برایم تعریف میکنند، سختیهایی که گویی میل تمام شدن نداشت.
بهرسم غیرت گیلانیام سرم بالاست کسی که خم بشود پای غم شمالی نیست
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: زلزله رودبار جام جهانی زلزله مرگبار جام جهانی 90 زندگی و دیگر هیچ زلزله رودبار عباس بهروان جام جهانی زلزله آمد زلزله زده حاج رضایی خیلی ها برای من آن سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۵۸۲۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۴۷ میلیون افغانستانی را خوشحال کردیم | اینفانتینو هم از صعود افغانستان به جام جهانی هیجانزده بود
همشهریآنلاین - علیاصغر درویش
تیم ملی فوتسال افغانستان در جامملتهای آسیا ۲۰۲۴با هدایت سرمربی ایرانی خود دست بهکار بزرگی زد و توانست برای اولینبار به جامجهانی صعود کند؛ اتفاقی که بازتاب بسیاری در رسانههای ورزشی داشت. مجید مرتضایی، سرمربی تیم ملی فوتسال افغانستان حالا بعد از گذشت چند روز از پایان این مسابقات از حال و هوای مردم افغانستان و تجربه شگفتانگیز آنها میگوید. مرتضایی، فوقلیسانس مدیریت تربیتبدنی، دارنده مدرک A آسیا، مدرس فیفا و فدراسیون فوتبال است و سابقه مربیگری در تیم فوتسال فرشآرای مشهد در لیگ دستهاول فوتسال کشور و همچنین کمکمربیگری در تیم ابومسلم خراسان را در کارنامه خود دارد. او درباره جزئیات تشکیل تیم ملی فوتسال افغانستان و صعود این تیم به جامجهانی با روزنامه همشهری گفتوگو کرده است.
*تجربه حضور در جامملتهای آسیا آن هم با تیمی مثل افغانستان، سخت نبود؟
تقریبا برای تمام بازیکنان و مربیان افغانستان تجربه جدیدی بود به این دلیل که تا آن زمان هیچ تیم ملیای از افغانستان نتوانسته بود به مراحل نهایی در جامملتهای آسیا راه پیدا کند و رسیدن به این جایگاه ۱۰سال طول کشید. البته استرس خیلی زیادی وجود داشت چون محیط برای بازیکنان افغانستان ناشناخته بود.
*مراحل آمادهسازی تیم ملی فوتسال افغانستان چطور بود؟
قبل از شروع جامملتها بازیهای دوستانه زیادی داشتیم. در یک تورنمنت در تایلند شرکت کردیم سپس به میانمار رفتیم و چند بازی تدارکاتی انجام دادیم و بعد از آن نیز چند بازی دوستانه با عربستان، چین و تاجیکستان برگزار کردیم تا درنهایت با آمادگی کامل در مسابقات حاضر شده و نتایج قابلقبولی بگیریم.
*چه اتفاقی افتاد که تصمیم به هدایت تیم ملی فوتسال افغانستان گرفتید. پیشنهاد از کجا بود؟
از ۴، ۵سال قبل فدراسیون فوتبال افغانستان به این جمعبندی رسیده بود که از یک مربی ایرانی استفاده کند. با توجه به اینکه من در لیگ برتر فعالیت داشتم و چند بازیکن افغانستان در لیگ ایران بودند این پیشنهاد برای من مطرح شد اما آمدن حکومت طالبان در آن زمان در این پروسه یکی دو سال توقف ایجاد کرد تا اینکه کشور افغانستان سر و شکل گرفت و فدراسیون افغانستان کار خود را دوباره شروع کرد و پیشنهاد حضور من در تیم ملی فوتسال افغانستان جدیتر شد و از من خواستند آنجا حضور پیدا کنم. من هم رفتم و قرارداد امضا کردم. فکر میکنم ۲سال پیش همین موقعها بود که نخستین حضور افغانستان در مقدماتی جامملتهای آسیا را در قرقیزستان داشتیم اما با توجه به وقت کمی که قبل از این مسابقات داشتیم و اینکه تیم را ۲۰روز بود که تحویل گرفته بودیم بهخاطر تفاضل گل نتوانستیم به مسابقات جامملتها صعود کنیم. در ادامه با همکاری و کارهای زیربنایی که انجام شد، ۶ماه برای حضور در مسابقات فرصت داشتیم. در این فرصت لیگ برتر افغانستان را دیدیم، بازیکنانی که در ایران و خارج از ایران بازی میکردند را زیرنظر گرفتیم و در نهایت تیم خوبی برای مسابقات آماده کردیم.
*پس افغانستان هم لیگ فوتسال دارد؟
بله. لیگ برتر افغانستان هر سال در بهمن و اسفند با شرکت ۱۲تیم برگزار میشود. البته ۲سال متوقف شده بود و از آن زمان به بعد دوباره راه افتاد.
*ظاهرا لژیونر هم داشتید؟
خیلی از بازیکنان را از لیگ افغانستان انتخاب کردیم و اکثر آنها هم بازیکنانی بودند که قبل از آن در ایران بازی میکردند یعنی از بچههای مهاجر افغانستان استفاده کردیم. غیر از لیگ برتر افغانستان در ایران هم مسابقات مهاجران در مشهد و تهران برگزار میشد که آنها را هم رصد کردیم، بازیکنانی که در سوئد و آلمان بازی میکردند را هم زیرنظر گرفتیم. البته این لژیونرها در دور قبل در تیم حضور داشتند اما بنا به دلایلی در جامملتها در کنار ما نبودند.
*واکنشها در افغانستان به این دستاورد بزرگ چطور بود؟
بینهایت عالی بود و تا آنجا که خبر دارم ۴۷میلیون جمعیت افغانستان خوشحال بودند. در فرودگاه ترکیه هم استقبال خیلی خوبی شد.
*چهرههای مطرح هم واکنش نشان دادند؟
بله. چهرههایی از خارج و داخل افغانستان واکنش نشان دادند. بهعنوان مثال پیام آقای اینفانتینو برای تیم ملی فوتسال افغانستان که خود ایشان هم هیجانزده شده بود که چطور یک تیم ناشناخته در همان نخستین حضورش در جامملتها برای نخستین بار به جامجهانی صعود میکند. رئیسالوزرای افغانستان پیام دادند. در کل مردم افغانستان به این دلیل از صعود تیم ملی فوتسال افغانستان به جامجهانی خیلی خوشحال بودند که در تاریخ کل رشتههای ورزشی افغانستان این اولینبار بود که افغانها بعد از ۷۰سال که در رشتههای ورزشی مختلف فعالیت داشتند در یک رشته تیمی به جامجهانی صعود کردند.
*کلیپی از خوشحالی بازیکنان با آهنگ صادق بوقی در رختکن تیم ملی فوتسال افغانستان در فضای مجازی حسابی ترند شد.
بازیکنان افغانستان این قول را از بدنساز تیم گرفته بودند که اگر تیم به جامجهانی صعود کرد باید این خوشحالی را انجام دهد و در وهله اول بدنساز تیم زیر بار نمیرفت ولی با اصرار بازیکنان افغانستان این کار را انجام داد. فکر میکنم از خود صادق بوقی هم هیجان بیشتری نشان داد و خیلی در این نقش فرورفته بود!
*کمی از خودتان صحبت کنید. همکاری مجید مرتضایی با تیم ملی فوتسال افغانستان ادامه دارد؟
قرارداد من با تیم ملی فوتسال افغانستان تا پایان ۲۰۲۴ بود و قرار شد که اگر تیم به جامجهانی صعود کند مبلغی بهصورت خودکار به قراردادم اضافه شود و این اتفاق هم افتاد.
*بعد از جامملتها پیشنهاد جدید داشتید؟
رفتن با افغانستان به جامجهانی افتخار بزرگی است ولی با توجه به اینکه حضور در جامجهانی برای من خیلی جذاب بوده و مردم این کشور خیلی از این حضور خوشحالند، میخواهم با این تیم در آنجا شگفتیساز شویم. میخواهم این کار را به سرانجام برسانم و پیشنهادها را نپذیرفتم. اما حقیقتا از جاهای مختلف پیشنهاد داشتم، از چند تیم لیگ برتر ایران پیشنهادهایی داشتم که چندبرابر بود و از امارات هم پیشنهاد داشتم که قبول نکردم.
*اینطور که معلوم است برای انتخاب بازیکنان حسابی وقت گذاشتهاید؟
بازیکنان تیم ملی افغانستان را از بین نزدیک به ۷۰نفر انتخاب کردیم که حدود ۳۵نفر زیر ۲۰سال و ۳۵نفر بالای ۲۰سال بودند. تقریبا ۱۰ماه پیش اردویی در مشهد برگزار کردیم که از بین اینها حدود ۱۸نفر را برای تیم بزرگسالان انتخاب کردیم. از طرف دیگر مجاورت با ایران هم شانس بزرگ افغانستان بود.
*چرا؟
به این دلیل که ایران مهد فوتسال است و بازی کردن با تیمهای ایرانی خیلی به تیم ملی فوتسال افغانستان کمک کرد. مثلا در همین مشهد ۱۶بازی دوستانه با تیمهای لیگ یک و دو ایران انجام دادیم که بهنظر من خیلی از آن تیمها از تیمهای ملی که با آنها بازی کردیم قویتر بودند. خوبی برگزاری اردو در ایران این است، یعنی شما اگر با یک تیم لیگ استان ایران هم بازی کنید ممکن است از لحاظ قدرت با یکی از تیمهای ملی برابری کند. رونق فوتسال در ایران به پیشرفت فوتسال افغانستان خیلی کمک کرده است.
*افغانستان در مرحله گروهی تیم بسیار خوبی نشان داد اما شاید پیروزی برابر قرقیزستانی که ژاپن و ویتنام را شکست داده بود، خیلی کار بزرگی بود. بهنظر میرسید بازیکنان افغانستان رفتهرفته بهخودباوری رسیده بودند.
دقیقا. ۶بازیکن از ۱۴بازیکن افغانستان حتی یک بازی ملی هم نداشتند. مربیان بهتر حرف من را متوجه میشوند. یک بازیکنی که هیچ تجربهای در بازیهای برونمرزی نداشته، وقتی بتواند عملکرد قابلتوجهی در این سطح از بازیها داشته باشد خیلی اتفاق خوبی رخ داده است.
*حقیقتا فکر میکردید تیم ملی فوتسال افغانستان به جامجهانی صعود کند؟
از زمانی که شروع کردیم به بچهها گفتم هدف ما جامجهانی است و باید برای این هدف تلاش کنیم اما واقعیت را بگویم آن روزی که قرقیزستان را بردیم و به جامجهانی صعود کردیم برای خود من قابل باور نبود و به بازیکنان میگفتم باور میکنید به جامجهانی رفتیم!
*در پایان چه صحبتی دارید؟
خیلی خوشحالم که خداوند این لطف را به من داشته که به کمک بازیکنان افغانستان توانستم در اوج سختی، در اوج غم و در اوج محنت میلیونها افغان را خوشحال کنم.
کد خبر 849541 منبع: روزنامه همشهری برچسبها فوتسال و فوتبال ساحلی ویژه ورزشی ورزش